بردیا بردیا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات شیرین بردیا

بردیا مستقل پس از سه روز

عزیز نازم وقتی به تنها خوابیدنت و سردر گم بودنت فکر میکنم اشک تو چشام حلقه می زنه گل نازم ولی این یه قدم بزرگ برای مستقل شدن خودته امیدوارم با حمایت بابای گلت این بحران را پشت سر بذاریم دوست دارم امروز جمعه 1392/10/13
13 دی 1392

شب یلدا

امشب رفتیم خونه خاله سمیره  وا خدا چقدر  بازی کردیم چقدر خوردیم به به  تا دلت بخواه خوردنی خلاصه کلی خوش گذشت یلداتون مبارک و شاد اینم بعد از کلی خستگی ...
30 آذر 1392

شهر بازی

سَ س سَ سَ(سلام بردیا) دیشب با خاله جم مامان و بابا رفتیم شهر بازی خلیج فارس وا این لایناسوره کجا بوده  دیدینش اینجارو چقد ر بزرگه ببخشید آقا لایناسور شما چجوری دندونتون رو مسکاف میزنید بابا تو هم بیا به جای اون ماشینت این کرکری بخر تا منم سوار شم خلاصه کلی خوش گذشت بعدشم رفتیم هایپر مارکت کلی خریدیم     ...
15 آذر 1392

سفر اصفهان با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین 2

وای خدا آبشار خسته ام کرد چقدر خسته شدم مامان خوابم میاد آخیش خوابیدم رو صندلی چقدر خسته بودم ای شب شد به این زودی چقدر چشمام راحته بابا مرسی  مامان و بابا هم یواشی بیب خورددن بیب بیب بیب       ...
17 شهريور 1392

سفر اصفهان با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین 3

بالاخره رفتیم اصفهان و بعد شاهین شهر وا خدا تو شاهین شهر کلی آب بازی کردم وا خدا بهشت من اونجا بود کلی کمک خالم چی شستم کلی در پختن غذا کمک دادم کلی همه را دوست داشتم روز اول کلی اصفهان گشتیم رفتیم سی و سه پل و پل خواجو و میدان امام وبازار ها رفتیم کلی خرید کردیم بیشتر مامانم خرید کرد رفتیم پارک صفه تله کابین سوار شدیم کلی اسباب بازی سوار شدیم بیچاره بابام ده دور کل اصفهان راگشتیم شام ها کلا تو رستوران بودیم  وا خدا چقدر خوارک ها خوشمزه بود ماشین بابام خراب شد روز آخری باطری عوض کردیم درست شد خدائیش خیلی خوش گذشت از همه مرسی   بابا بریم دیگه من خسته شدم خوابم میاد مرسی ...
17 شهريور 1392

سفر اصفهان با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین

سلام رفتیم سفر با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین کلی خوش گذشت از یاسوج رفتیم سمیرم کلی خوش گذشت بابا منو برد کنار آبشار کلی آب بازی کردم عموم و خالم و مامان زرین نیومدند چقدر اینجا خوشگله مامان مرسی دوست دارم مامانم خسته بود ولی بخاطر من اومد 4000 تومان ورودی دادیم(بیب بیب بیب ) رفتیم داخل اینم عکس خوشگلم ادامه دارد... ...
17 شهريور 1392

آشپز خانه

بیاین بدو ئید یه جای خوب پیدا کردم وا خدا کمد آشپزخانه جای خوبیه من میگم مامان مدام در اینجا را باز می کنه وا خدا اینجا چقدر می تونم خرابکاری کنم وا خدا کمکم کن این درو باز کنم تا سطل برنج ها بریزم پائین کمی حال کنم عزیزیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بردیا ...
8 تير 1392