بردیا بردیا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات شیرین بردیا

منم مهندس کامپیوتر شدم

(شما می دونین لب تاپ چیه ؟ نمی دونین لب تاپ چیزی که می تونی با دست محکم بزنین داخلش لب تاپ چیزی است که چراغ های گَل گَل گَلی دارد لب تاپ را می توان خیلی خوب در دهان کرد و خورد لب تاپ را می توان تا کرد و باز کرد بالاخره فکر کنم حالا حالا ها شما ندونید لب تاپ چیست) ای پسر گل شیطون من عاشقتم عکس های گل ما     ...
29 آذر 1391

توپ سبز بردیا

                                                           بابا دیشب رفت یک توپ سبز پلاستیکی شبیه توپ فوتبال برای بردیا جون گرفت اومدیم خونه و توپه را هل دادیم سمت بردیا یه هو دیدیم بردیا بدو توپ بدو بالاخره آقا بردیا از توپ کلی ترسید و در رفت تا یکی دو روز توپ سبز هر جا که بود بردیا می ترسید و اونبری می رفت کلی من و بابا بردیا را در کنار گذاشتیم...
17 آذر 1391

مهمونی دیشب

سلام (دیشب خاله جم و عمو حمید زنگ زدن که می خواهیم بیائیم خونتون بالاخره بعد از کلی انتظار ساعت 8و نیم شب اومدن کلی خوش گذشت جاتون سبز تو سفرمون کلی چی بود من با اینکه شام خورده بودم کلی حلیم بادمجونی هم که خالم زحمت کشید خوردم کلی بغل خاله بودم و کلی لوس بازی یاذ گرفتم) عزیز دل مامان دوستون داریم بردیا گلی است از باغ های بهشت    
14 آذر 1391