بردیا بردیا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات شیرین بردیا

اولین برف در زندگی من

سال 92 اولین برف در زندگی بردیا اومد بردیا جان کلی حال کرد الهی قربونت برم مامان یخ زدی اینم آدم برفیم خونه خاله سمیره درست کردم خاله سمیره بوسسسسسسس   ...
8 اسفند 1392

22 ماهگی بردیا

خدایا بابت این مدت محافظت از بردیا متشکرم  خدایا دوستش دارم و پس او را همیشه شاد و برایم نگه دار این تولدش   این یکسالگی  و حالا پسر گلم برا خودت مردی شدی بزرگترا می گن شیر دیگه بسه تو این شب و روزهای سرد زمستون با هم گرم می شدیم با نفس های گرمت انرژی مضاعف می گرفتم عزیزم می خوان آغوشتو ازم بگیرن خیلی سخته روز سه شنبه 1392/10/10 بردیا را از شیر گرفتیم ...
13 دی 1392

بردیا مستقل پس از سه روز

عزیز نازم وقتی به تنها خوابیدنت و سردر گم بودنت فکر میکنم اشک تو چشام حلقه می زنه گل نازم ولی این یه قدم بزرگ برای مستقل شدن خودته امیدوارم با حمایت بابای گلت این بحران را پشت سر بذاریم دوست دارم امروز جمعه 1392/10/13
13 دی 1392

شب یلدا

امشب رفتیم خونه خاله سمیره  وا خدا چقدر  بازی کردیم چقدر خوردیم به به  تا دلت بخواه خوردنی خلاصه کلی خوش گذشت یلداتون مبارک و شاد اینم بعد از کلی خستگی ...
30 آذر 1392

شهر بازی

سَ س سَ سَ(سلام بردیا) دیشب با خاله جم مامان و بابا رفتیم شهر بازی خلیج فارس وا این لایناسوره کجا بوده  دیدینش اینجارو چقد ر بزرگه ببخشید آقا لایناسور شما چجوری دندونتون رو مسکاف میزنید بابا تو هم بیا به جای اون ماشینت این کرکری بخر تا منم سوار شم خلاصه کلی خوش گذشت بعدشم رفتیم هایپر مارکت کلی خریدیم     ...
15 آذر 1392

سفر اصفهان با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین 2

وای خدا آبشار خسته ام کرد چقدر خسته شدم مامان خوابم میاد آخیش خوابیدم رو صندلی چقدر خسته بودم ای شب شد به این زودی چقدر چشمام راحته بابا مرسی  مامان و بابا هم یواشی بیب خورددن بیب بیب بیب       ...
17 شهريور 1392