بردیا بردیا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات شیرین بردیا

شب یلدا

امشب رفتیم خونه خاله سمیره  وا خدا چقدر  بازی کردیم چقدر خوردیم به به  تا دلت بخواه خوردنی خلاصه کلی خوش گذشت یلداتون مبارک و شاد اینم بعد از کلی خستگی ...
30 آذر 1392

شهر بازی

سَ س سَ سَ(سلام بردیا) دیشب با خاله جم مامان و بابا رفتیم شهر بازی خلیج فارس وا این لایناسوره کجا بوده  دیدینش اینجارو چقد ر بزرگه ببخشید آقا لایناسور شما چجوری دندونتون رو مسکاف میزنید بابا تو هم بیا به جای اون ماشینت این کرکری بخر تا منم سوار شم خلاصه کلی خوش گذشت بعدشم رفتیم هایپر مارکت کلی خریدیم     ...
15 آذر 1392

سفر اصفهان با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین 2

وای خدا آبشار خسته ام کرد چقدر خسته شدم مامان خوابم میاد آخیش خوابیدم رو صندلی چقدر خسته بودم ای شب شد به این زودی چقدر چشمام راحته بابا مرسی  مامان و بابا هم یواشی بیب خورددن بیب بیب بیب       ...
17 شهريور 1392

سفر اصفهان با عمو حمید و خاله جم و مامان زرین 3

بالاخره رفتیم اصفهان و بعد شاهین شهر وا خدا تو شاهین شهر کلی آب بازی کردم وا خدا بهشت من اونجا بود کلی کمک خالم چی شستم کلی در پختن غذا کمک دادم کلی همه را دوست داشتم روز اول کلی اصفهان گشتیم رفتیم سی و سه پل و پل خواجو و میدان امام وبازار ها رفتیم کلی خرید کردیم بیشتر مامانم خرید کرد رفتیم پارک صفه تله کابین سوار شدیم کلی اسباب بازی سوار شدیم بیچاره بابام ده دور کل اصفهان راگشتیم شام ها کلا تو رستوران بودیم  وا خدا چقدر خوارک ها خوشمزه بود ماشین بابام خراب شد روز آخری باطری عوض کردیم درست شد خدائیش خیلی خوش گذشت از همه مرسی   بابا بریم دیگه من خسته شدم خوابم میاد مرسی ...
17 شهريور 1392