بردیا بردیا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات شیرین بردیا

آخ نزن من دیگه بزرگ شدم واسکن نمی خوام

با خاله رفتیم واسکن بزنیم وا  چقدر ترسناکه اینجا چقدر نی نی مامان خاله جم می خوات واسکن بزنه آخه من بزرگم اووووووووو در رفتم گفت باید دو هفته دیگه بیان برای واکسن هجده ماهگی دوستون دارم ولی بالاخره منو بردین واکسن زدین  اینم عکسم ...
17 اسفند 1392

دوباره پاییز و تشکر از خالق زیباِِ ییها

خدایا حمد و سپاس تو را بخاطر این همه زیبایی خدایا نمی دانم  با کدام واژه از همچون تویی تو یی مهربان تشکر کنم خدایا آنانی که تورا می خوانند بی جواب مگذار خدایا  قشنگم بخاطر بابام که دوستم داری   بخاطر مامانم که می بوستم متشکرم خدایا همیشه خاله و عموم برام نگهدار خدایا یرای همه بچه ها سلامتی بخواه شکر و به امید تمام خو بیها برای بچه ها ی این زمین بردیا جان دوستت داریم و به زبان خودت بابت این همه خوبی و زیبایی از پروردگار سپاسگذاریم.     ...
17 اسفند 1392

بالاخره دوسالم شد

نفسم دو سال شاد را باهم سپری کردیم با خنده هات زندگی ما را شاد تر کردی خدا را شکر می کنم که نفس گرمت گرمابخش زندگیمان شده خدا را شکر میکنم که دوسال پیش در mri با صدای گریه تو از خواب بیدار می شدم ولی حالا با صدای مامان تای عسل بابت تمام تحملی که در این مدت داشتی و چیزی نتوانستی بیان کنی از خالقت متشکرم عزیزم از تلخی قطره ها کم حوصلگی مامان در نیمه شب بابت شیر از ... راحت شدی (ماشالله) پسرم مرد شدی  تا با کمک او بتوانی مستقل ادامه دهی مستقل شدنت برام خیلی سخت بود فکر میکردم بعد از شیر دهی از آغوشم جدا می شی ولی هر چی میگذره عاقل می شی و روش محبت کردن را بهتر یاد می گیری عاشقتم و از هستی بخش ز...
9 اسفند 1392

اولین برف در زندگی من

سال 92 اولین برف در زندگی بردیا اومد بردیا جان کلی حال کرد الهی قربونت برم مامان یخ زدی اینم آدم برفیم خونه خاله سمیره درست کردم خاله سمیره بوسسسسسسس   ...
8 اسفند 1392

22 ماهگی بردیا

خدایا بابت این مدت محافظت از بردیا متشکرم  خدایا دوستش دارم و پس او را همیشه شاد و برایم نگه دار این تولدش   این یکسالگی  و حالا پسر گلم برا خودت مردی شدی بزرگترا می گن شیر دیگه بسه تو این شب و روزهای سرد زمستون با هم گرم می شدیم با نفس های گرمت انرژی مضاعف می گرفتم عزیزم می خوان آغوشتو ازم بگیرن خیلی سخته روز سه شنبه 1392/10/10 بردیا را از شیر گرفتیم ...
13 دی 1392

بردیا مستقل پس از سه روز

عزیز نازم وقتی به تنها خوابیدنت و سردر گم بودنت فکر میکنم اشک تو چشام حلقه می زنه گل نازم ولی این یه قدم بزرگ برای مستقل شدن خودته امیدوارم با حمایت بابای گلت این بحران را پشت سر بذاریم دوست دارم امروز جمعه 1392/10/13
13 دی 1392