تولد بردیا
امروز دهم اسفند ماه هزار و سیصد و نود
ساعت 12:09
یوهووووووووووووووووووووووووووووووووووو من اوووووووووووووووووووووووووووووووم
در طبقه سوم، جلو در اتاق عمل از لای پارچه سبز بابا را دیدم
سلام بابا
رفتم طبقه 4 برم تو اتاقم دیدم خاله جمیله با خاله سمیره پشت سرم دارند میان که پرستارا گفتند نفس من ناله داره
کلی دلهره بابام داشتم که به خاله هام گفتم به بابام فعلا چیزی نگین چون من خوب خوبم اینها اشتبا می کنند
بعد از 15 دقیقه بردنم تو اتاقم 307 گفتم برین به خاله هام بگین بیان
خاله جمیله اومد ولی زود رفت خاله سمیره موند
ای ای واییییییییی چی بود شیرین بود فکر کنم آب قنده
ای خاله سمیره شیطون
واییییییییییییییی مامانم کووووووووووووو
مامانم اومده رو تخت
په بد اخلاقه
تو شکم بودم خوش اخلاق تر بودی
پاشو سیر شیر شیر
حالا ساعت 2
اوه اوه چه شلوغه
اینها کی هستند
مرسی که اومدین
خوش اومدین
همه اومدن مامان بزرگ ها عمه خاله دایی عمو حمیدو....
عکسهامم زیر گداشتم ببینید