بردیا بردیا ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات شیرین بردیا

وای دنیا چقدر بزرگه

داریم با مامان میریم بیرون وای خدای من دنیا چقدر بزرگه مثل اینکه می خوام مامانم راببرم دکتر تو ماشینم دوتای مادر بزرگه هستند مامان حمیده هم مثل همیشه خرید داره ...
4 فروردين 1391

من اومدم

سلام بالاخره بردیا من در روز 10 اسفند ساعت 12:09 متولد شد. بابا و مامان عاشقتم عزیزم خودت هم می دونی ...
15 اسفند 1390

بردیا ماه تابان زندگی من و مامان

    عزیز دلمان عاشقانه دوستت داریم این هفتمین روز زندگی تو در کنار ما است .(ماشاالله)   بردیا را از بیمارستان به همراهی خاله سمیره آوردیم خانه روز دوم بردیا را بردیم واکسن زد روز سوم بابا  همراهی خاله سمیره بردیا جان را بردیم جهت غربالگری همه چیزش خوب بود خدا را شکر خدایا بخاطرتمام خوبیها که در حق ما بابت این فرشته کوچک به ما داشتی ممنون هستیم. بردیا فرشته ای که تمام اعضای خانواده با تولد او شاد شدند بخصوص خاله جمیله و عمو حمید ...
15 اسفند 1390

نزدیک است

سلام مامان جونم و بابا جون بردیا جونم در 10 اسفند 1390 در بیمارستان مرکزی شیرازMRI به دنیا میاد فکرش بکنید دو روز دیگه ما بابا و مامان می شیم. آزمایش قبل از عمل داده مامان اتاق عمل رزرو با یه دنیا شوررررررررررررررررررررررررررررررررر انشالله سالم وصالح بیایی. ...
8 اسفند 1390

محمدم ۳ روز دیگه ماشالله میشه ۷ ماهش

محمدم ۳ روز دیگه ماشالله میشه ۷ ماهش بدجور عاشقشیم خدایا ساللللللللللللللللللم صالللللللللللللح   بهمون بده عزیزکمون مامان و بابا منتظرت هستنا ایشالله عید امسال خونواده ما میشن ۳ تا و محمد میاد محفل گرم و مهربانمون را گرمتر و مهربانتر می کنه بیائید با هم براش دعا کنیم که ما کلی دوسش داریم و کلی منتظظظظظظظظظظظظظظظر مامان و بابا ...
8 دی 1390

عید قربان

عزیز مامان که هنوز منتظرتم به دنیا بیایی امروز با بابا و مامان مامان رفتیم کیک بخوریم بابا در حال خوردن بود که به جای گاز وسط قصرالدشت ترمز کرد مامان با کله رفت تو شیشه مامان مامان با کیکش افتاد کف ماشین تااااااااااااااااازه بابا گفت هیچی نشده حالا رفتیم در خونه عمو وخاله ،‌ مامان مامان را پیاده کردیم دیگه دو تایی ناراحت که عزیز دلمون تکون نمی خوره تا اینکه یهو ساعت 10 با لگد به مامان گفتی به بابا بگو بازم منو ببر شهر بازی دوست داریم سالم باشی ...
9 آذر 1390

دوست داریم

کوچولوی مامان 14 هفته دیگه می بینیمت . تکونهات حس می کنم وجودت را حس می کنم نازی گلم دوستت داریم سالم بمون انشا الله
26 آبان 1390